محل تبلیغات شما

 

 

 

 

پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟

دختر جوان هم حرفش را زد:

همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره.

باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد،

اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان.

پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت.

هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود

که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد.

پسر جوان رو به مادرش گفت:

بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟

مادر پیرش با عصبانیت گفت:

مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟

خودم تا موقعی که زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می‌کنم.

پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد.

زن جوان انگار با نگاهش به او می‌گفت:

شرط ضمن عقد رو باطل کن!

 

 

حکایت «خر در گل مانده»

مراقبت...................

پاییز وفادار ترین فصل خداست

دختر ,شرط ,آسایشگاه؟ ,عقد ,ببریش ,رو ,پسر جوان ,زن جوان ,ضمن عقد ,بود که ,شرط ضمن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

واج